شگفتا!
وقتی که بود نمی دیدم،وقتی می خواند نمی شنیدم....
وقتی دیدو که نبود...وقتی شنیدم که نخواند....!
چه غم انگیز استکه وقتی چشمه ای سرد و زلال ،در برابرت،می جوشد و می خواند و می نالد ،
تشنه ی آتش باشی و نه آب؛و چشمه که خشکید ،چشمه که از آن آتش که تو تشنه ی آن بودی
بخار شد و به هوا رفت و آتش ،کویر را تافت و در خود گداخت و از زمین آتش رویید و از آسمان آتش
بارید ،تو تشنه ی آب گردی و نه تشنه ی آتش ، و بعد، عمری گداختن از غم نبودن کسی که،تا
بود،از غم نبودن تو می گداخت!!
سلام وبلاگ قشنگی داری
به وبلاگ منم سر بزن امیدوارم از نجوم خوشت بیاد منتظرم
راستی اگر با تبادل لینک موافقی لینکم کن و بعدش خبرم کن تا لینکت کنم
نفر5 ام
آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند(تو) آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند
:|
دفتر عشق نویس دفتر عشق منه
هرچی که تو دلمه داره فریاد میزنه
دفتر عشق نویس دفتر خاطره هاس
پایتخت کشور واژه های بی صداس
دفتر عشق نویس وعده گاه تو و من
یه جای خوب و قشنگ واسه دیونه شدن
یا حق
لینک شدی
کسی حرف منو انگار نمی فهمه
مرده زنده خواب و بیدار نمی فهمه
کسی تنهاییو از من نمی دزده
درد مارا درو دیوار نمی فهمه
مطلبی که از دکتر شریعتی نو شتی واقعا زیباست و تلخ اما واقعیت عشق و زندگی همینه!
به این فکر کردی که چرا غیر از خدا هر چه خواهی شکست توست؟