-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 بهمنماه سال 1387 13:57
خودم را حلق آویز سکوت می کنم و کلام را به ارث می گذارم ... برای آرامش روحم شعری بخوانید! پ.ن: در بردن جانها و در آزردن جانها الحق صنما هیچ تو تقصیر نکردی!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 دیماه سال 1387 20:06
ها ریرا، میدانم حالا میدانم همهی ما جوری غریب ادامهی دریا و نشانی آن شوق پُرگریهایم. گریه در گریه، خنده به شوق، نوش! نوش ... لاجرعهی لیالی! در جمع من و این بغض بیقرار، جای تو خالی!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 دیماه سال 1387 13:40
وا مُحمّداهُ، صلّی الله علیک ملیک السّماء هذا حُسینٌ بِالعَراءِ مُرَمّلُ بِالدّماءِ، صریعٌ بکربلاء، مُقطّعُ مجزور الرأس مِنَ القَفا، مسلوب العمامة و الرّداء وَ بناتک سَبایا وَ ذُرّیتکَ القَتلی تَسفی عَلیهمُ الصبا...
-
یادش به خیر باد...
دوشنبه 9 دیماه سال 1387 18:35
قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست.. بوسه ای چند بر آمیز به دشنامی چند.. پ.ن: یادش به خیر باد ساقی مسکین نواز من...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 آذرماه سال 1387 17:26
هی بیقرار! دلِ نازکتر از نمیدانم چه ...! تو یعنی نمیدانستی پشتِ همین کوچهی خواب و چینهی خاکستر، باغی بوده است بالا دستِ دریا و دامنه؟! سید علی صالحی
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 آبانماه سال 1387 11:13
و شما ای گوش هایی که تنها گفتن های کلمه دار را می شنوید! پس از این جز سکوت، سخنی نخواهم گفت! وشما ای چشم هایی که تنها صفحات سیاه را می خوانید! پس از این جز سطور سپید نخواهم نوشت.! و شما ای کسانی که هر گاه حضور دارم بیشترم تا آن هنگام که غایبم! پس از این مرا کمتر خواهید دید.! دکتر علی شریعتی پ.ن : هرچی آرزوی خوبه مال...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 آبانماه سال 1387 09:11
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 مهرماه سال 1387 19:34
میدانستند دندان برای تبسم نیز هست و تنها بردریدند ...! شاملو پ.ن ۱: میدانم که این بی پروایی روزی کار دستم می دهد... پ.ن۲ : من که ابتدا شدم ، تو اتفاق افتاده بودی!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 شهریورماه سال 1387 18:26
خدایا... چنان بنده ای در من نگر که اورا خواندی و او تورا پاسخ گفت و به اطاعتش خواندی و او عمل نمود ای همیشه با من ... مرا دلی ده که مشتاق تو باشد و چشمی که نزدیک شدن به تو را جوید خدایا... آنکه آشنای تو شد گمگشته نخواهد بود و آنکه به سوی تو پناه جست بی پناه نخواهد ماند. سبحانک یا لا اله الا انت الغوث ... پ.ن : دل خوش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1387 12:41
. . . گاهی باید سکوت کرد و دم نزد . همین! . .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 مردادماه سال 1387 15:53
. . . پسرک گفت : « آقا چسب زخم ؟! » - برو پسر جان زخم من با چسب تو خوب نمی شود . . . .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1387 21:20
. . دیدارش نزدیک است جمعه بهانه ای است برای سرودن به سمت یک دیدار این مائیم که دور افتادیم از ندبه ها ...! . . . . . یک روز به ظهور نزدیکتر شدیم مبارکمان باد.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 مردادماه سال 1387 10:31
. . . من اشتباهی در ایستگاهی پیاده شدم که نزدیک هوای تو نبود نزدیک خانه ی تو، نزدیک دستهای تو نبود با چند کلمه و کتابی کهنه که در حافظه داشتم برگشتم من به اشتباه عاشق شدم نه؟! چقدر برنگشتم از خودم تا سر همین پیچ خیابان روزنا مه ای بخرم که مرا با چشمهایی بسته و حروفی درشت چا پ کرده بود! . . ای دور از دست ! پر تنهایی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 مردادماه سال 1387 15:32
. . . پرنده هم که باشی روزی آسمان را تمام می کنی! رود هم که باشی روزی زمین را! پس لا اقل با همین کلمات ساده به فکر فردا باش که ماه با لبخند تو جوانه می زند و اگر شعر نباشد کودکان همیشه در سکوتی عمیق بخار می شوند! . . . . .
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 مردادماه سال 1387 17:58
دلم ، شادی کودکانه می خواهد! ... www.vaznebodan.blogfa.com
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 مردادماه سال 1387 09:44
آن قدر با تاول هایت بازی شد که هشت سال را - یک شبه - سر باز کرد. این آتشفشان با کدام خاک خاموش می شود؟!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 مردادماه سال 1387 12:37
سایه، با من راه بیا که ماشین های این شهر رحم ندارند! رها کن آن پروانه را بالبال هم بزنی به دمش نمی رسی! به میدانی که ساعتش حال دور زدن هم ندارد بیا دور هم بگردیم! تا دل خورشید بسوزد با من بیا سایه٬ شاید خورشید ما امروز زودتر از همیشه غروب کند ... امروز نیم ملول شادم!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 تیرماه سال 1387 10:58
تونی با لحنی آکنده از نفرت فریاد زد: -اگر مردی از پشت درخت بیا بیرون تا با یک گلوله مغزت را داغون کنم! ریچارد پوزخندی زد و جواب داد: -تو جیگر نداری ماشه را بکشی بزدل! تونی عربده کشان گفت : -دارم...جگر دارم اندازه ی تمام هیکل تو.. ریچارد پر صدا خندید و پاسخ داد: -البته شاید راست بگویی ..شاید جگر بزرگی داشته باشی ، اما...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 تیرماه سال 1387 10:58
صدای باران صدای صداقت تو بود که در وهم باد گم شد ! آهسته بیا صداقت تو صدای باران است . دوست را زیر باران باید دید! .. در حسرت باران دلم سنگین است.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 تیرماه سال 1387 11:56
من ساده شکستن را می شناسم مانند زیر و بم نگاه تو مثل خط های کف دست خودم مثل رگ های خشکیده بر تن برگ من بلند می شکنم! هیولا گونه اما می شکنم انگاه به تو می آویزم برای لحظه هایم! من ساده شکستن را می شناسم اما تو فراموش کن صدای بلند شکستن مرا!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 تیرماه سال 1387 11:35
من از اینجا نباید جز قلقلک پیاپی خاطره های شیرین و آرزوهای وسوسه انگیز آمیخته با شرم و شوق و نوازش در تو حالتی دیگر ببینم!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1387 10:23
.. بخند از صدای خنده های کوکانه ات دلم بهار می شود! زندگی کوچکتر از آن بود که مرا برنجاند و زشت تر از آن که دلم بر آن بلرزد! شریعتی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 تیرماه سال 1387 11:41
این روز ها خیلی مشکوک میزد!! حتی خنده هایش ، نگاهایش نیز فرق داشت این رو آینه گفته بود!! نمی دانم دوباره چه فکری به کله اش زده بود که اینطور مرا می پایید!! اما در هر حال باید مراقب باشم من همه ی اینها را در دلم احساس کردم او دروغ نمی گه ..نمی دونم شاید ..تا حالا که نگفته!!!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 تیرماه سال 1387 20:22
... مهربانی ممنوع! و تو ای دوست ترین در نهانخانه ی جیبت بگذار،دست سوزنده مشتاقت را دوستی مسخره است! من مهربان ندارم... نامهربــان من کو ؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 تیرماه سال 1387 10:15
ای روی تو راحت دل من چشم تو چراغ منزل من آبیست محبت تو گویی کآمیخته اند با گل من *** شادم بتو مرحبا و اهلا ای بخت سعید مقبل من با تو همه کارها مهیاست بی تو همه هیچ حاصل من *** گوئی که نشسته ی شب و روز هرجاکه توئی مقابل من گفتم که مگرنهان بماند آنچه ازغم تست دردل من *** بعداز تو هزارنوبت افسوس بردرد و خیال باطل من هرجا...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 تیرماه سال 1387 10:05
دیوانه ام از عشق او،آنید و زنجیرم کنید! مستم من از پیمانه اش،گیرید و زنجیرم کنید من کعبه ی اهل دلم ،آرید بر من سجده ای دارم درونی پر شرر،آنید و تکفیرم کنید بیرون زباور های تن،دارم برای خود سفر هم خضر و هم موسی، منم،آنید و تفسیرم کنید صیاد بحر وحدتم ، فارغ زبار کثرتم پایان گرفته حج من ، آنید و تقصیرم کنید من میوه ی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 تیرماه سال 1387 20:59
الهی! به محبت می نوازیم؟! دیده ی دل را بصیرت بخش تا سیمای تو دیدنی تر گردد؛ آینه ی ضمیر را صیقل ده تا نقش تو را خوش تر به تما شا بنشیند. حاصل عمر اگر نیم نگاهی باشد* .بهر آن نیم نگاه آمده ام
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1387 23:29
فقط یکبار به دنیا می آیی؛ فقط یکبار خداوند زندگی به تو هدیه می کند! اما در سرایی دیگر همواره خواهی بود؛ اگر این فرصت یک باره را از دست دهی ؛ چه خواهی کرد؟؟!! گرچه یکبار به دنیا می آیی اما یادت باشد که هر صبح تولدی دوباره است تولدی از خود با خود و به دست خود. امام علی(ع) فرمود:هرکس که دو روزش مساوی باشد باخته است.
-
آنگاه که نا امیدی بر جانت پنجه افکنده ورها نمی شوی برمن توکل کن
دوشنبه 27 خردادماه سال 1387 14:07
این روزها فقط فکر و ذهنم مشکلی هست که تو حیطه ی کاری برام پیش اومده که هر جور شده باید حلش کنم و گر نه آیند ه ی سختی خواهم داشت! امروز هم با رییس صحبت کردم ! گفت طبق بخش نامه کاری نمی تونم براتون انجام بدم جز اینکه با هاتون احساس همدردی کنم!! با چند تا از همکار ها که صحبت کردم فقط می گفتند باید پارتی داشته باشی یه کسی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 خردادماه سال 1387 11:38
من دراین تاریکی فکر یک بره ی روشن هستم که بیاید علف خستگیام را بچرد. من در این تاریکی امتداد تـَر بازوهایم را زیر بارانی میبینم که دعاهای نخستین بشر را تر کرد. من در این تاریکی در گشودم به چمن های قدیم، به طلاییهایی، که به دیوار اساطیر تماشا کردیم. من در این تاریکی ریشهها را دیدم و برای بُـته ی نورَس مرگ، آب را...