آنگاه که نا امیدی بر جانت پنجه افکنده ورها نمی شوی برمن توکل کن

 

 

این روزها فقط فکر و ذهنم مشکلی هست که تو حیطه ی کاری برام پیش اومده

که هر جور شده باید حلش کنم و گر نه آیند ه ی سختی خواهم داشت!

امروز هم با رییس صحبت کردم ! گفت طبق بخش نامه کاری نمی تونم براتون

انجام بدم  جز اینکه با هاتون احساس همدردی کنم!!

با چند تا از همکار ها که صحبت کردم فقط می گفتند باید پارتی داشته باشی  یه

کسی که تو سازمان برش داشته باشه  تا بتونه برات کاری بکنه . و من توی سکوت

تو دلم می گفتم همه کس من خداست و لا غیر!من اونقدر عزت داشتم که به کسی التماس نکنم  ،اصلا حالم از این جور  حالتها  بهم می خورد!!

.....خلاصه اومدم خونه  نزدیک ظهر بود  نما ز ظهر رو خوندم  و همونجا تو سجاده

نشستمو با خدا درد دل کردم  همراه با متخلفاتش!! کتاب قران رو باز کردم

این آیه اومد:

فان تولوا فقل حسبی الله لا اله  الا هوعلیه توکلت و هو رب العرش العظیم

پس هرگاه مردم از تو رو گردانیدند بگو خدا مرا کفایت است که جز او خدایی نیست

من بر او توکل کرده ام و او رب عرش بزرگ است.

حالا من به این آیه دل خوشم ! و چشم به درگاه الهی دوختم  تا منو مورد لطف خودش قرار بده

 

بعدا بهتون خواهم گفت که چگونه مرا اجابت کرد!

الهی و ربی من لی غیرک