من دراین تاریکی فکر یک بره ی روشن هستم که بیاید علف خستگیام را بچرد.
من در این تاریکی امتداد تـَر بازوهایم را زیر بارانی میبینم
که دعاهای نخستین بشر را تر کرد.
من در این تاریکی در گشودم به چمن های قدیم، به طلاییهایی، که به دیوار اساطیر تماشا کردیم.
من در این تاریکی ریشهها را دیدم و برای بُـته ی نورَس مرگ، آب را معنی کردم
*کسی که چون و چرای زندگی برایش حل شود می تواند هر چون و چرایی را تحمل کند. |