گم گشته ی راستین ما کیست؟مخاطب نگفتن های ما...

و چه شگفت است آشنایی در پس بیگانگی ،خویشاوندی پنهان در نا آشنایی

گم گشته ی راستین ما کیست؟مخاطب نگفتن های ما...

و چه شگفت است آشنایی در پس بیگانگی ،خویشاوندی پنهان در نا آشنایی

 

 

تونی با لحنی آکنده از نفرت فریاد زد:

-اگر مردی از پشت درخت بیا بیرون تا با یک گلوله مغزت را داغون کنم!

ریچارد پوزخندی زد و جواب داد:

-تو جیگر نداری ماشه را بکشی بزدل!

تونی عربده کشان گفت :

-دارم...جگر دارم اندازه ی تمام هیکل تو..

ریچارد پر صدا خندید و پاسخ داد:

-البته شاید راست بگویی ..شاید جگر بزرگی داشته باشی ، اما در

عوض مغزت به اندازه ی یک فندق است و ...

بنگ ....بنگ..چند لحظه ای سکوت حاکم شد و بعد:

- تونی ....ریچارد...پس کجا هستین؟ شام سرد شد...

هر دو دویدند:

-آمدیم مامان...!

نظرات 2 + ارسال نظر
هدی دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:55 ق.ظ http://elmoservat.blogfa.com

سلام!
آپ جدیدتون عالی بود!
جدی میگم!
راستی منم آپم!

هادی سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:28 ب.ظ http://manotomamishavim.blogsky.com

سلام دوست عزیز
ممنونم از محبتت که به من سر زدی و کامنت دادی.
پست آخرت رو خوندم. دیدی ؟چیزهایی در پس زمینه ذهنی ما وجود داره که فکر میکنیم مطالب عمیق و سنگینی هستند و لاینحل ولی خیلی ساده تر از اونی هست که تصور میشه. این روال زندگی هست که هر چیز رو به سادگی بره . ولی ما آدمها تمایل عجیبی به پیچیده سازی داریم . در مورد پستت خیلی چیزا میشه گفت. واقعا قابل تفکره. جدا لذت بردم.
وبلاگ زیبایی داری و بعدا دوباره بهت سر میزنم خوشحال میشم اگر شما هم قابل بدونی و بیای.
موفقیت تو آرزوی من است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد